درگفت وگو با مهندس نويد ادهم (12)
اشاره:
 

نهاد رسمي آموزش و پرورش کشور که غالباً بيش از يک دهه از بهترين سنين عمر احاد جامعه در اختيار گرفته وتغذيه مي کند، علي القاعده مي توانسته و مي تواند نقش بزرگي درتربيت ديني آنان ايفا کند.با توجه به اينکه درحال حاضر الگوي کلي، قالب ومحتواي اصلي اين نهاد رسمي برگرفته از فرهنگ ومباني فکري ديگري غير از اسلام وحتي ساير اديان الهي است، نيازمند بررسي وبازنگري است.براي ساماندهي واصلاح نقش اين نهاد، بايد به شناخت وضعيت امروز آن وچالش هايي که با آن مواجه است.بپردازيم.به همين منظور درنشستي که با يکي از پيش کسوتان ومسئوولان آموزش وپرورش کشور وآگاهان مشفق ودلسوز دراين زمينه «جناب آقاي مهندس مهدي نويد ادهم» داشتيم،درحد توان پرسيديم و ايشان نيز با روي گشاده به اقتضاي فرصت وشرايط، پاسخ هاي قابل استفاده دادند.

با توجه به حاکم بودن روح معلمان شهيدي چو رجايي وباهنر بروزارت آموزش و پرورش ، اين سازمان از همان آغاز انقلاب اسلامي دريک فضاي معنوي وديني سيرکرده است. وهنوزعطر وجود اين شهيدان وديگر شهداي آموزش وپرورش به مشام مي رسد. آموزش وپرورش درمقايسه با ديگر دستگاه هاي فرهنگي، خود را بيشتر به تحقق اهداف تربيتي جمهوري اسلامي ايران وتجلي تربيت ديني درهمه ساختارها ، سازمان دهي ها وبرنامه ريزي ها ملزم مي داند. درواقع، ماهيت آموزش وپرورش همه دنيا اقتضاي چنين فضايي را دارد. پيش از انقلاب نيز آموزش وپرورش ما نسبت به ساير دستگاه ها مطلوبيت، سلامت وجاهت مردمي بيشتري داشت. بعد از انقلاب نيزبه همان دليل ودلايل ديگر، دين داري فزوني يافت وبا توجه به رهنمودهايي که امام خميني (ره) ومقام معظم رهبري درباره تعليم وتعلم از منظرديني و راهکارهايي که براي بومي کردن فرايند تعليم وتربيت داشتند،به نظر مي رسد امروزه آموزش وپرورش براي تحقق تربيت ديني از قابليت بيشتري برخوردار است.رسالت اصلي ما -همان گونه که دريکي از جملات امام خميني(ره) بدان اشاره شده است.- استمرار راه انبياست. بنابراين سياست گذاران، برنامه ريزان ومجريان کوشيده اند از منظر ديني به آموزش وپرورش نگاه کنند ودرهر حوزه اي که مسئوليتي دارند، رسالت خود را استمرار رسالت انبيا بدانند. رسالت انبيا فراهم آوردن زمينه هدايت پذيري انسان ها براي رسيدن به مقام عبوديت وقرب الهي است تا بتوانند در زندگي فردي واجتماعي خودشان زمينه تحقق حيات طيبه را فراهم آورند. به بيان ديگر، همان طور که پيامبران نداي حيات سر مي دادند و مردم مي بايد نداي پيامبران را لبيک گويند تا به حيات واقعي برسند،«يا ايها الذين امنوا استجيبوا لله وللرسول اذا دعاکم لما يحييکم»،اين فضا در برنامه ريزي ها وسياست گذاري هاي آموزش وپرورش نيزحاکم بوده است تا شرايطي را فراهم سازند که زمينه هدايت پذيري و تربيت پذيري فرزندانمان مبتني بر مباني نظري وارزش هاي ديني گسترده ونهادينه شود.اهداف آرماني چنين بوده اما اينکه درعمل چقدر موفق شدند. بحث دوم است که در بخش آسيب شناسي به آن خواهيم پرداخت. با واکاوي انديشه ي مسئولان وسياست گذاران آموزش وپرورش از اول انقلاب تاکنون،درمي يابيم که همه آنها به طور تقريبي همين خط وسياست را پيموده اند وبه گونه هاي مختلف وبيان هاي گوناگون همين هدف را تعقيب کرده اند. به همين دليل، از نخستين روزهاي انقلاب اسلامي، با حسن تدبير شهيدان رجايي وباهنر، ساختاري به نام معاونت پرورشي درآموزش وپرورش ايجاد شد.هدف اين بود که نه تنها در برنامه هاي رسمي آموزش و پرورش ، بلکه دربرنامه هاي غير رسمي وفوق برنامه نيز زمينه تربيت ديني فراهم آيد.
به نظر مي رسد تربيت ديني دريک محيط ديني اتفاق مي افتد. اگر همه عناصر را بيابيم وسيستم نيز هم خوان با هدف تربيت ديني باشد، تربيت به شکل مطلوبي اتفاق خواهد افتاد.اما اگر درعناصر پيدا وپنهان سيستم، هم آهنگي ، هم سويي وهم افزايي وجود نداشته باشد،تحقق اين هدف با چالش ها ومشکلاتي روبه رو خواهد شد وآسيب زا خواهد بود.
منظور از محيط تربيت ديني، آن شرايطي است که بر جسم وروان متربي تأثير مي گذارد؛ يکي از اين عناصر، مدرسه است. درمدرسه يک عنصر معلم يک عنصر کتاب درسي وعنصر ديگر روش تدريس ماست؛ حتي دراين شرايط، فضاي فيزيکي مدرسه نيز مي تواند تأثير گذار باشد که معمولاً اين عنصر ديده نمي شود. من کتابي با عنوان پيام مدرسه نوشتم و در آن بيشتر به پيام فضاي فيزيکي پرداختم پيام کتاب اين است که در مدرسه فقط معلم وشاگرد حرف نمي زنند، در وديوار نيز با شاگرد حرف مي زند.و پيام منتقل مي کند. مدرسه اي که تميز است ودر همه جاي آن نظافت ونظم را مي بينيد، فکر، فرهنگ وروحي خاص را به دانش آموز القا مي کند وبر عکس مدرسه اي که آلوده وبي نظم است، فرهنگ ديگري را القا مي کند. اين دوفضاي فيزيکي هستند و دو القاي تربيتي و فرهنگي را انجام مي دهند.مدرسه اي که وقتي از راه پله آن عبور مي کنيد ومي بينيد با خط زيبا حديث يا شعر دل نشيني برروي کاشي هاي آن نوشته شده است، ناخودآگاه يک فضا را به شما القا مي کند ومدرسه اي که بر در وديوار آن انواع تابلوهاي بي نظم آويخته شده است، چيز ديگري القا مي کند. يعني حتي فضاي فيزيکي نيزمي تواند بر ذهن وروان مخاطب تأثيرات تربيتي داشته باشد. معمولاً درمدرسه ها، در هفته هاي اول سال، دستگيره در کلاس ها شکسته مي شود؛زيرا اين دستگيره ها براي خانه هاي دو نفره ساخته شده است که آهسته در را باز کنند. اما درمدرسه 30 تا 40 جوان پر انرژي اين در را باز مي کنند؛ معلوم است که در هفته هاي اول شکسته مي شود. وقتي که شکسته مي شود، اگر آن را تعمير کنند، انديشه اي القا مي کند واگر يک آجر- که معمولاً اينگونه است -پشت در بگذارند، فضا و تربيت ديگري را القا مي کند بنابراين فضاي فيزيکي مدرسه مهم است.
فضاي فرهنگي مدرسه، مهم تر از فضاي فيزيکي آن است. امروزه در فضاهاي متکامل فراواني زندگي مي کنيم. درگذشته هاي دور تنها محيط خانه ومدرسه تأثير گذار بود، ولي امروزه غير از خانه و مدرسه، فضاهاي ديگري نيز برمحيط حاکم اند؛ مانند فضاي رسانه اي که در آن اطلاعات وپيام منتقل مي شود. اگر همه اين فضاها ومحيط ها وعوامل پيدا وپنهان هم سو باشند، تربيت به معناي واقعي آن اتفاق مي افتد. اما اگر بين اين عناصر ناسازگاري وجود داشته باشد، بي ترديد تربيت آسيب زا خواهد بود.
من اين تفکر را از ساختاري که خداوند درنظام هستي قرار داده است، الهام مي گيرم.خداوند براي اينکه انسان ها به مقام عبوديت برسند، سيستمي با عنوان «فطرت و وجدان» در درون انسان طراحي کرده است که او را به سوي امور فطري فرا مي خواند. فطرت، پيامبر درون انسان است .اما خداوند به راهنمايي اين پيامبر به تنهايي بسنده نکرده وپيامبراني نيز در بيرون قرار داد که همان انبياي الهي اند. آنها نيز همين هدف را دارند.اماغير از اين دو پيامبر، خداوند کار ديگري نيز انجام داد که کمتر بيان مي شود وآن، ايجاد هماهنگي در مجموعه نظام هستي است. يعني براي اينکه در نظام هستي انسان يک عنصر منفعل تنها نباشد، کل هستي را با هدف او هم آهنگ ، و آن را مسخر او کرد. بعد فرمود همه هستي «کل له قانتون» و يا «يسبح لله ما في السماوات وما في الارض»؛ اي انسان همه تسبيح مي کنند تو هم تسبيح کن وهم پاي مجموعه هستي حرکت کن. بنابراين براي اينکه بتوانيم مراتب تربيت ديني را طي کنيم، بايد در آفاق وانفس هم تأمل وهم سير داشته باشيم. اين دو مسير سلوک، انسان را به يک هدف مي رساند در آيه مشهور به آيه تعليم وتربيت نکته لطيفي وجود دارد وهرجا سخن از تعليم وتربيت وآموزش وپرورش به ميان مي آيد، به اين آيه استناد مي شود؛«هو الذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلو عليهم آياته ويزکيهم ويعلمهم الکتاب والحکمه». معمولاً وقتي سخن از تعليم وتربيت است،از واژه هاي «يزکيهم» و «يعلمهم الکتاب » استفاده مي کنند ومي گويند اين کار انبياست.کارآموزش وپرورش نيز همين است؛زيرا «يزکيهم» اول آمده است و«يعلمهم »دوم. ازاين روي، بايد بگوييم وزارت پرورش وآموزش نه وزارت آموزش و پرورش. به نظر مي رسد رسالت خطير «يزکيهم ويعلمهم » مقدمه اي دارد که بدان توجهي نمي شود؛ «يتلو عليهم آياته» ابتدا اتفاق مي افتد تا زمينه «يزکيهم ويعلمهم » هموار شود. اگر «يتلو عليهم آياته» نباشد، به نظر مي رسد «يزکيهم ويعلمهم» کارآمدي لازم را نداشته باشد .برخي از مفسران «يتلو عليهم آياته» را به آيات قرآني نسبت دادند. اما به استناد برداشت يکي از بزرگان، آيات مي تواند آيات آفرينش باشد. يعني اگر تصور ذهني درستي از نظام هستي نداشته باشيد.ودر همه پديده ها آيات الهي را نبينيد، «يزکيهم ويعلمهم» در آن فضا معنا نخواهد داشت. بنابراين «يعلمهم» شامل کساني مي شود که به آن پيش فرض اوليه رسيده باشند که هستي خالق مدبر وحکيم دارد. پس بايد «يزکيهم ويعلمهم الکتاب والحکمه» را فرا گرفت وبه سمت آن حرکت کرد.
وقتي کسي از بيرون به نظام هستي مي نگرد، درمي يابد که خدا اين مجموعه هستي را با يک هدف آفريده وهمه پديده هاي آن آيت الهي هستند. دراين مجموعه، انسان را آفريده ودر درون آن، بالقوه اين عالم را آماده کرده است؛ پيامبري را نيز در بيرون به منزله ي راهنما قرار داده است. بعد مي گويد به سمت هدف حرکت کن. اگر وزارت آموزش وپرورش بتواند اين مدل والگو را طراحي کند؛به يک آموزش وپرورش مطلوب مي رسيم. يعني هم فطرت خداداد دانش آموزان را در اين زمينه شکوفا کنيم وهم معلمان ما ره پويان راه انبيا باشند؛ همان گونه که امام خميني (ره) فرمودند واقعاً آراسته، پيراسته و توان مند باشند وخودشان به اين حرفها باور داشته باشند. همچنين محيط حاکم برفضاي فکري و ذهني بچه ها نيز پذيراي اين سخن ها باشد. اگر اين شرايط فراهم آيد، تربيت ديني به معناي واقعي آن عملياتي خواهد شد.به نظر مي رسد آموزش وپرورش کوشيده است دراين فضا حرکت کند. اما اينکه آيا موفق بوده است يا خير،دربحث آسيب شناسي بدان مي پردازيم.
دراينجا به کتاب هاي درسي اشاره اي مي کنيم؛ من بار اصلي را روي کتاب درسي نمي گذارم؛ اين يک کج تابي درقضاوت هاست.کتاب درسي يکي از مولفه هاست، نه همه آن. معلم بيش ازکتاب درسي نقش آفرين است. مهارت،شخصيت ،توان، انديشه وباور اومي تواند موثر باشد. برنامه هاي پنهان، بسيار مي توانند نقش آفرين باشند. آنچه ما درصبح گاه سرصف به بچه ها مي گوييم،تأثير تربيتي دارد. مناسبات انساني که در مدرسه بين معلم، مدير وشاگرد وحتي مستخدمان حاکم است، مي تواند ما را به هدف برساند که مانع حرکت باشد. بنابراين همه عوامل را بايد با اين نگاه بررسي کرد.

نخست بايد برنامه هاي 20 تا 30 سال گذشته وزارت آموزش وپرورش را بررسي کنيم وببينيم آيا برنامه هاي 5 ساله، يکساله، برنامه هاي بخش هاي مختلف وبرنامه هاي کلان آموزش وپرورش ، در جهت تحقق هدف تربيت ديني قرار دارند يا خير؟ به نظرمن تا حدودي دربرنامه ريزي موفق بوده ايم. اهداف آموزش وپرورش که حدود 15 سال پيش در شوراي عالي آموزش و پرورش به تصويب رسيد، بسيار جامع نوشته شده است. درحال حاضر نيز مي توان مواردي را به آن افزود ويا از آن کم کرد. اما فضاي کلي، فضاي برآمده از آيات وروايات است.همچنين رهنمودهاي رهبران انقلاب وانديشه شهيد مطهري و شهيد بهشتي و... در آن لحاظ شده است.البته اگر بخواهيم دقيق تر پاسخ بگوييم، بايد اشاره کنم تمام اين طرح ها وبرنامه ها از فقر تئوريک رنج مي برده اند؛ ما فاقد مباني نظري مدون ومصوب بوديم که بتواند مبناي کار قرار گيرد.

مشکل، عملياتي کردن آنهاست. درمقام نظر، برنامه ها خوب تبيين شده است.با بررسي برنامه هاي تحولي آموزش وپرورش به منزله تحول بنيادين نظام، درمي يابيد که بسيار دقيق وعميق نوشته شده است. هم در مقام تبيين وطراحي وهم در برنامه ريزي در سطح کلان وخرد.براي مثال، در تبيين موضوع انسان شناسي از تفسير الميزان وبرخي تفاسير ديگر استفاده شده است. در تأليف کتاب هاي درسي، چه کتاب هاي درس ديني، و چه ساير درس ها مانند ادبيات، فارسي، تاريخ وعلوم اجتماعي و... به اين بحث ها توجه شده است. اما درميدان اجرا، دربخش هايي موفق بوده ودربخش هايي با ضعف ها وکاستي هايي روبه رو بوده است.برخلاف خيلي افراد که نگاه منفي دارند، من اين نگاه منفي را ندارم. من برون داد سيستم آموزش وپرورش را به کلي - نه به طور صد در صد - قبول دارم.اما در آن آسيب هايي جدي نيز مي بينم. به باور من، بهتر از اين هم مي توانسته ومي تواند باشد وانتظار جامعه ومطالبات رهبري ومردم نيز بيش از اين است .البته پذيرش کاستي ها وآسيب ها به معناي نگاه منفي به سيستم آموزش وپرورش نيست.من بعضي از کاستي ها را در رفتار وباور نسل جوان قبول دارم، ولي اولاً به نسل جوان نگاه منفي ندارم ومجموعه آن را مثبت مي بينم هر چند ادبيات آنها ونوع نگاهشان با ادبيات ونگاه ما فرق دارد وتفاوت هاي معنا داري بين نسل ما وآنها وجود دارد.
ثانياً همه اين آسيب ها محصول عملکرد آموزش وپرورش نمي دانيم؛مساجد ما نقش بسيار تعيين کننده اي در تعليم وتربيت ديني نسل جوان در دو يا سه دهه گذشته داشتند. همه عناصر مانند مسجد، روحانيت، صدا وسيما ، انتشارات مديريت شهري، اقتصاد وسيستم حکومت و.. .دراين باره نقش داشته اند. اين گونه نبوده است که آموزش وپرورش مولد همه کاستي ها باشد. و زمينه کارهاي خوبي مانند حضور جوانان در جبهه ها و صحنه هاي سياسي را ديگران فراهم کرده باشد.نه ، اين چنين نبود.بسياري از جوانان از مدرسه ها به سوي جبهه ها وشهادت پر مي کشيدند ومعلمان مبارز نقش به سزايي داشتند. بنابراين من نگاه منفي به نسل جوان ندارم. البته آسيب هايشان را مي پذيرم ودرمجموعه آسيب ها ، تنها عنصر مؤثر را آموزش وپروش نمي دانم ودستگاه هاي ديگرهم به سهم خودشان موثر بودند. ما نيز نقص هايي داريم که بايد جبران کنيم.

درآموزش وپرورش،پژوهش گاه تعليم وتربيت داريم که هم خودش وهم کارگروه هاي پژوهشي آن در بخش هاي مختلف، چه در ستاد و چه دراستان ها،پژوهش هاي مختلفي از جمله درزمينه تربيتي انجام مي دهند و يافته هاي تحقيقات خود را در اختيار برنامه ريزان قرار مي دهند. پژوهش هاي متعددي داريم که نشان مي دهد. آسيب هايي وجود دارد ومن نيز منکر آن نيستم. اگر امروز براي درمان آنهااقدامي نکنيم،بي شک فردا خيلي دير است وآسيب ها نهادينه خواهد شد وبر طرف کردن آن مشکل آفرين خواهد بود؛به ويژه درمناطق مرزي که با حجم تبليغات مخالفان نظام رو به رو هستيم ويکي از دلايل آن اين است که متأسفانه امروزه آموزش وپرورش بسيار- بيش از حد معمول - درگير مسائل جاري خود شده ومجال انديشيدن وبا برنامه عمل کردن از مسئولان آن گرفته شده است. دست کم، دو دهه است که آموزش وپرورش درگير مسائل مالي وروزمره خود است؛ براي پرداخت حقوق سرماه مدير ومعلم با مشکل روبه روست.بحث اين دولت وآن دولت نيز نيست. فضايي است که طي چند سال گذشته برآموزش وپرورش حاکم شده است.

شوراي عالي مقام تصميم گير دراين زمينه ها نيست. اين مشکل را بايد دولت، مجلس وسياست گذاران اصلي حل کنند. ريشه يابي نيز مي توانند بکنند که چرا اين حادثه اتفاق افتاده است.به نظر من چند دليل مشخص دارد:يکي از دلايل مهم، کوچک پنداري نقش آموزش و پرورش است. بسياري از مديران ارشد، تأمين کنندگان وتخصيص دهندگان منابع و سياست گذاران ،آموزش وپرورش را کوچک مي پندارند؛ کوچک انگاري ونديدن نقش آموزش در فرآيند توسعه کشور ورشد انسان ها اين پيامدها را داشته است، بسياري سرمايه گذاري در آموزش وپرورش را سرمايه گذاري هزينه اي و مصرف مي دانند ومي پندارند اگر اينجا سرمايه گذاري کنند، برگشتي ندارد،ولي اگر در صنعت وکارخانه سرمايه گذاري کنند، درآمد ملي ما افزون مي شود. اين نگاه سبب شده است.به آموزش وپرورش درحد شايسته آن نپردازند.درصورتي که هم مطالعات نظري وهم تجربيات جهاني نشان مي دهد لااقل درسه يا چهار دهه اخير ، کشورهايي توانسته اند در سطح بين المللي رشد جدي داشته باشند که بازده توسعه شان را از آموزش وپرورش وبچه هايشان شروع کردند.آنها براي دانش آموزان به مثابه اصلي ترين سرمايه ومنابع انساني، خوب سرمايه گذاري کردند ونتيجه آن را نيز گرفتند.خوشبختانه امروزه پژوهش به طور جدي در دستور کار نظام قرار گرفته است ودرسياست هاي کلان دولت در پنج ساله آينده،که مقام معظم رهبري ابلاغ فرمودند،درهمان صفحه اول به بحث پژوهش پرداخته اند. وقتي درکشور ما سخن از هفته پژوهش مي شود، ببينيد تبليغات وسرمايه گذاري که انجام مي شود ويا سمينارها وجشنواره هايي که برگزار مي شود مربوط به کجاست؟ دانشگاه يا حوزه علميه؛ما پژوهشگران را از اين دو مرکز انتخاب مي کنيم. درسطوح بزرگ سالي به آنها جايزه مي دهيم وامکانات را در اختيارشان قرار مي دهيم. اما کشورهايي مانند ژاپن ، کره ، نيوزيلند، استراليا وديگر کشورهايي که توسعه يافته ورشد اقتصادي داشتند، از آموزش و پرورش شروع کردند وپژوهش دردانشگاه به بار مي نشيند، ولي پرسشگري وپژوهشگري و فرهنگ پژوهش ،بايد از کودکي آغاز شود.اگر توانستيم بچه ها را براي پرسشگري تربيت کنيم،آن گاه ذهن پرسشگر،سؤال هاي خوب تدوين مي کند وپژوهش هاي خوبي ارائه مي دهد. کودکان وقتي وارد مدرسه مي شوند،ده ها سوال دارند،بلکه مهارت پرسشگري را نمي آموزند. در بزرگسالي، پرسش هايي که در پژوهش ها بدان پرداخته مي شود ، معمولاً مصنوعي وغير واقعي است.امروزه بسياري از نظريه پردازان معتقدند اين کار را بايد آموزش وپرورش انجام دهد.
نظريه تريز (TRIZ)، دردنياي صنعت، خلاقيت ونوآوري مطرح است.اصل اين نظريه «چگونگي گسترش خلاقيت ونوآوري در دنياي صنعت» است.فردي به نام آلن شولر درروسيه حدود 80تا 90سال پيش اين نظريه را در دنياي صنعت طراحي کرد. ايشان بيش از 10 هزاراختراع واکتشاف را بررسي کردکه چگونه مي توان آدم ها را به خلاقيت رساند وسپس تئوري تريز را مطرح کرد. نمايندگان ايشان در دانشگاه علم وصعنت اين نظريه را آموزش مي دادند. من ملاقاتي با استاد آن کلاس داشتم. خانمي 60 تا 70 ساله که شاگرد آن نظريه پرداز بود. از ايشان سوال کردم شما که اين نظريه را طراحي کرديد، آيا درمقام گسترش وآموزش آن نيز برآمديد؟ گفت تجربه اي داريم که براي شما مفيد است. گفتم چيست؟ گفت وقتي به اين نظريه رسيديم گفتيم چگونه اين تئوري را آموزش دهيم.ازاين روي، يک گروه از افراد فوق ليسانس را طي 2 تا 3 سال آموزش داديم؛ولي نتيجه نگرفتيم واين روند ادامه يافت. بعد از 35 سال تجربه دراين زمينه ، الان به اين نتيجه رسيديم که اگر نظريه تريز بخواهد در دنياي صنعت جواب دهد وتفکرخلاق و نو آوري داشته باشيم، بايد از پيش دبستاني ودبستان آغاز کنيم.سپس اين خانم اسفنجي ( ابرهايي که گاهي به عنوان تخته پاک کن استفاده مي شود) از کيفش در آورد وبه ما نشان داد.گفت اين را به بچه نشان مي دهيم ومي گوييم چه مي بينيد؟ يک مکعب مستطيل مي بينيد بعد برشي در آن مي دهند ومي پرسند حالا چه مي بينيد؟ خرگوش مي بينيد.ايشان مي گفت خلاقيت يعني يک نوع ديگر ديدن همان چيزي که هست را به شکل ديگر ببينيد. اين را کجا مي توان ياد داد؟ کجا بايد چشم ها را شست ونوع ديگر ديد؟ پرسشگري ، خلاقيت، خوب سخن گفتن، خوب گوش دادن، خوب زيستن وده ها مهارت ديگر بايد در کودکي فرا گرفته شود. مهارت خوب زيستن وتربيت ديني همه بايد درکودکي آموخته شود. برخي از ناهنجاري هاي اخلاقي ورفتاري درخيابانها که ما را مي آزارد، بايد درمدرسه برطرف شود.يکي از دلايل اينکه دراين زمينه موفقيتي به دست نياورديم اين است که آموزش وپرورش به شدت گرفتار مسائل جانبي خود شده است وسيستم را از جذب ونگهداري نيروهاي توان مند خالي کرده است. معمولاً نيروهاي قوي آموزش وپرورش به دانشگاه ومراکز پژوهشي بيرون از آموزش و پرورش رفتند.چرا؟ يکي از دلايل آن حقوق زيادي بود که آنجا مي دادند. حقوق ها در دانشگاه دوتا سه برابر است ودر صعنت سه تا چهار برابر. بنابراين نيروي خوب در آموزش وپرورش نمي ماند؛مگر عده کمي که آگاهانه وعاشقانه آموزش وپرورش را انتخاب کرده وبا همه ي سختي هاي آن مي سازند.
يکي ديگراز مشکلات ما در آموزش وپرورش در تربيت ديني وغير از تربيت ديني اين است که دانش آموزان ما درمدرسه معلم بزرگ نمي بينند. دانش آموز وقتي بزرگ مي شود که بزرگي را ببيند وبا آنها مأنوس شود.همنشيني با بزرگان بچه ها را بزرگ مي کند، بدون اينکه بخواهند حرف بزنند. معلم بزرگ با انديشه ، توانايي وبهره هوشي بالا، وقتي درکلاس قدم مي زند، غير از درس فيزيک وشيمي و... که مي دهد،بزرگي را به بچه ها مي آموزد. اما اگرمعلم از لحاظ بهره هوشي، فکر، مهارت وتوان مندي علمي ومعنوي کوچک باشد،شاگرد رشد نمي کند. درحوزه علميه، معمولاً افتخار آدم هاي قوي حوزه اين است که شاگرد فلان استاد بوده اند. استاد است که آن را بزرگ کرده است.وشاگرد به او افتخار مي کند واو را الگوي خود قرار مي دهد.

من مدتي مسئول سازمان پژوهش وبرنامه ريزي کتاب هاي درسي بودم. در آنجا کوشيدم تمام برنامه هاي درسي ومحتواي کتاب هاي درسي را با رويکردي فرهنگي و تربيتي بازخواني وبازسازي کنم. امروز هم که در شوراي عالي آموزش وپرورش هستم، سعي مي کنم با همکاري دوستان، با اين رويکرد ، کل قوانين، مقررات وبرنامه ها را باز خواني و باز توليد کنم. مراد از اين رويکرد،فراهم آوردن زمينه تربيت پذيري نسل جوان مبتني بر فرهنگ اسلامي وبومي است. يعني هر طرح وبرنامه و هر تصميم ما بايد به تربيت ديني بچه ها بينجامد.اين کار در درس هاي شيمي وفيزيک بسيار سخت وپيچيده است.بخشي از آن با مشکلات نظري مواجه است. مادر آموزش وپرورش درمقام نظريه پردازي نيستيم.وتوليد انديشه وعلم بايد درحوزه ودانشگاه انجام شود ودر اختيار آموزش وپرورش به منزله دستگاه بهره بردار ومجري قرار گيرد. اما مصمم هستيم که اين کار را انجام دهيم. براي مثال ، تمام درس هاي زيست شناسي که در آموزش وپروش ودانشگاه ها تدريس مي شود، همان است که غرب دراختيار ما قرار داده است وديدگاه اومانيستي و سکولار بر آن حاکم است؛ يعني زيست شناسي بدون خدا ارائه مي دهيم. يکي از عزيزان مي گفت فصل اول کتاب هاي زيست شناسي ما هميشه کنده شده است ودرباره منشأ حيات و پيدايش آن سخني نمي گوييم واز فصل دوم آغاز مي کنيم.درباره اينکه يک موجود چرا وچگونه بوجود آمده است کاري نداريم .به بيان ديگر،فلسفه حيات را واکاري نمي کنيم؛ اينکه فلسفه حيات چيست؟ نگاه علم ديني به زيست شناسي چيست؟ آيا نظريه داروين درست است يا غلط؟ پاسخ اين پرسش بايد در دانشگاه وحوزه داده شود، ولي متأسفانه نه درحوزه ونه در دانشگاه جوابي داده نشده است وما مجبوريم همان مطالبي را که از غرب آمده است با افزودن يک آيه و روايت دراول و آخر آن در اختيار دانش آموزان قرار دهيم؛ درحالي که تربيت ديني به مفهوم دقيق کلمه، با چنين برخوردهايي اتفاق نمي افتد.
اگرمشکلات نظري را کنار بگذاريم، درميدان عمل سعي براين بوده است که با رويکرد تعليم وتربيت ديني کارهاي آموزش وپرورش طراحي شود. براي مثال، بحثي بود که با نويسندگان و مؤلفان کتاب هاي درسي مطرح کردند وآن اينکه وقتي به دانش آموز دبيرستان آموزش مي دهيم که دوبه اضافه دو مي شود چهار، از تصوير استفاده مي کنيم، مي شود به بچه کلاس اول دبستان گفت دوفنجان به اضافه دو فنجان مي شودچهار، دو پرتغال به اضافه دوپرتغال مي شود چهار، دوگل به اضافه دوگل مي شود. چهار و... ، همه اينها دو به اضافه دواست، اما محتواها چيز ديگري است.دو به اضافه دومي شود چهار به اضافه يک چيز ديگر، آن چيز تربيت، فرهنگ وانتقال انديشه است که فرق دارد.دوماشين منظم درخيابان با دوماشين منظم درخيابان، مي شود چهار ماشين منظم واين با چهار ماشين نامنظم تفاوت دارد؛ آنجانظم آموختيم واينجا بي نظمي. اين به معناي رويکرد فرهنگ تربيتي است که بدان اشاره کردم. يعني داشتن پيام تربيتي درهمه آموزه ها . بنابراين تربيت ديني را تنها درکتاب هاي ديني جست وجو نمي کنيم ونبايد جست وجو کنيم. در فيزيک، شيمي ورياضي نيز اين فرآيند وجود دارد، ولي تحقق عيني آن مشکل دارد؛يعني رياضي داني که باور داشته باشد وبتواند اين را عملي کند وبتواند اين را متناسب با سن دانش آموزان قلمي کند،با مشکل روبه رو هستيم.خوشبختانه درسه تا چهارسال اخير در شوراي انقلاب فرهنگي بحثي با عنوان فرهنگ وتمدن اسلام وايران مطرح شد وبه تصويب رسيد. يکي از مصوبات آن اين است که در آموزش وپرورش و آموزش عالي، کتاب هاي درسي زمينه آشنايي وانس دانش آموزان ودانشجويان را با فرهنگ ايران اسلامي وتمدن ايران واسلام فراهم سازند. اين کار را در آموزش و پرورش شروع کرديم. به اقرار مسئول اين کميته (آقاي دکتر ولايتي)، آموزش وپرورش پيش از ساير دستگاه ها وارد ميدان شد وموفق بود وجايزه نيز گرفت. کوشيده ايم ميراث فرهنگي و ارزش مند گذشتگان - که خوشبختانه اسلامي و ديني است- را متناسب با شرايط سني کودکان و نوجوانان و به زبان وادبيات روز در اختيار آنان بگذاريم. بخشي را انجام داديم، ولي بخشي از آن در توان علمي ما نيست که انجام دهيم. براي مثال، فلان نظريه ابوعلي سينا که در کتاب قانون يا شفا بيان شده است. يا بنوموسي درکتاب الحيل گفته،آيا از نظر علم روز درست است يا غلط؟ درادامه اگر بخواهيم آن را به زبان روز تبديل کنيم، چه يافته هاي جديد دارد؟ اين کاري است که محققان ديگر مراکز علمي وپژوهشي بايد انجام دهند.
ونتيجه ي پژوهش هاي خود را به کارشناسان وبرنامه ريزان آموزش وپرورش بدهند وبگويند اين را به بچه ها آموزش دهيد. اما دستگاه هاي مسئول هنوز موفق به چنين کاري نشده اند.

بله، همين طور است . براي اينکه از اين سخن برداشت درستي به عمل آيد، ياد آوري مي کنم که منظور ما از تربيت ديني صرفاً شعائر واحکام ديني وظواهر دين نيست، بلکه آن روح حاکم بردين گمشده ماست. ممکن است درمتني آيه وروايت هم نداشته باشيم، ولي پيام سخن، کتاب ومعلم، پيام ديني باشد. معمولاً درمذاکراتي که با همکارانم درآموزش وپرورش دارم، مثال امام خميني (ره) را مي زنم.شما سخنراني ايشان را وقتي گوش مي دهيد، برخلاف بسياري از بزرگان ديگر که وقتي سخن را شروع مي کنند واز اول تا آخر آيه و روايت مي خوانند، در صحبت هاي ايشان معمولاً آيه و روايت نمي بينيد؛ ايشان خيلي کم به آيات وروايات استشهاد مي کردند. اما از ابتدا تا انتهاي سخن، پيام وحرف دين بود که در بيان امام متجلي مي شد. انسان احساس مي کند دريک فضاي ديني حرف مي شنود، رشد مي کند. و پيام دريافت مي کند. اگر بتوانيم از روش هايي که گاهي به اسم روش غير مستقيم از آن ياد مي کنند،استفاده کنيم، مؤثرتر است. هيچ الزامي ندارد که از اين طرف افراط هايي اتفاق بيفتد که اثرات ضد خودش را داشته باشد وبچه ها را به يک اشباع کاذب برساند. يکي از آسيب هاي امروزما ،اشباع هاي کاذب نسل جوان درمسائل ديني است که فکر مي کنند همه چيز را مي دانند.گاهي به شوخي مي گويند هر شبکه تلويزيون را بزنيد اين سخن و چهره ديده مي شود. يعني برضد خودش تبليغ مي شود.ما بايد توانايي داشته باشيم درفيزيک سخن ديني بگوييم وهنرمندانه اين پيام را منتقل کنيم.

بله دراين زمينه اقدامات خوبي انجام شده است. براي مثال، در مقايسه کتاب هاي درسي موجود با کتاب هاي 5 تا 20 سال پيش، سير اين تفکر را مشاهده مي کنيد.زماني دوستان تحليلي انجام داده بودند درباره تصاويري که درکتاب هاي درسي داريم؛ قبل از انقلاب بسياري از تصاوير خانم هايي که درکتاب هاي درسي بود، بي حجاب بودند.مادر بچه رانشان مي داد ودرکنار آن بي حجابي را نيز آموزش مي داد . بعد از انقلاب اينها حجاب دار شدند. اما با بررسي سير حجاب بعد از انقلاب ، در مي يابيم که بعضي از جاها افت داشتيم وآسيب ديديم. ولي درحال حاضر وضعيت بهتر شده است.

دريک طبقه بندي کلي،بخشي از آسيب ها به مباني معرفتي ما از دين بر مي گردد .تلاطم هايي دربعد از انقلاب اسلامي در شناخت دين وجود داشته است که به قرائت هاي مختلف تعبير مي شود. گاهي به ظاهر گرايي افراطي - متأسفانه درکل نظام نه فقط درآموزش و پرورش، آموزش وپرورش جزئي از کليت نظام بوده - دچار شديم وگاه از آن سوي بام افتاديم. اينها آسيب هاي خود را در آموزش وپرورش برجاي مي گذارد وهنوز هم رگه هايي از اين آسيب ها را مشاهده مي کنيم. گاهي اعتراض جدي مي شد که چرا درکتاب هايي مانند فارسي،بحث هاي ديني مطرح مي شود. آيا اين کتاب ديني است يا فارسي ؟ از سوي ديگر، چه بسا هيچ سخني از دين ومعارف و ارزش هاي ديني درميان نبود. و ادبيات جهاني بوده است.اين عدم تعادل يکي از آسيب هاي آموزش وپرورش است.
يکي ديگر از آسيب ها ، که در حوزه ي غير آموزش وپرورش جست وجو مي کنم و رد پاي آن را در آموزش وپرورش مي بينم، به روز نبودن معارف ديني وزبان تبليغ وتربيت ديني است. ما نتوانستيم اين معارف ارزش مند را به روز کنيم؛ همان رسالت خطيري که اجتهاد برعهده دارد. يکي از افتخارات تفکر شيعي،اجتهاد ديني است. هيچ مکتبي چنين مکانيسمي را ندارد که گروهي مأمور باشند آنچه را که يافتند ، به زبان روز به مخاطب شان منتقل کنند.زمان اين قدر براي شارع معنادار بوده است که مي گويد اگر مرجع تقليدي از دنيا رفت و فرزند شما يک ساعت بعد به بلوغ رسيد، ديگر نمي تواند از آن مرجع، تقليد کند. بايد مجتهد زنده باشد؛زيرا ممکن است دراين يک ساعت اتفاقاتي بيفتد که مجتهد زنده بايد به آن پاسخ دهد، نه مجتهدي که يک ساعت پيش از دنيا رفته است. يعني زمان در انديشه ديني ما معنا و ارزش دارد وباور داريم «العالم بزمانه لاتهجم عليه اللوابس». اما متأسفانه درعمل اين چنين نيست. بسياري ازمفاهيم وادبيات ديني ما به روز نيست واين فرايندي است که علماي بزرگوار ما بايد آن را انجام دهند وما در آموزش وپرورش از آن بهره برداري کنيم. بنابراين نتوانستيم به اقتضاي شرايط زمان دين را تبيين کنيم ودراختيار دانش آموزان بگذاريم واين کاستي در سيستم وجود دارد. توجه به فرهنگ وپاسخ گويي به شبهات عصر حاضر، يکي از مشکلاتي است که با آن دست وپنجه نرم مي کنيم.اگرعقلانيت در عصر حاضر معنا دارد، ما نيز بايد بتوانيم يک تبيين عقلاني از دين ارائه دهيم. اگر صرفاً بربعد عاطفي دين تمرکز کنيم، تا يک جايي کاربرد دارد. دانش آموز ما يک مقدار که جلوتر مي رود، وارد دانشگاه مي شود و با انديشه هاي مختلف روبه رو مي شود که پاسخي براي آن ندارد.به همين دليل است که مي بينيم دختر خانمي که چادري است وقتي وارد دانشگاه مي شود،حجابش ضعيف مي شود ويا قبلاً نماز مي خواند ولي در دانشگاه نمازش ضعيف مي شود.اين تغيير وتحولات تا حدودي به معرفت باز مي گردد؛ يعني معرفت، نهادينه وعقلاني نشده است.
افزون براين، در درون خود آموزش وپرورش نيز با مشکلاتي روبه رو هستيم. يکي از اين مشکلات، ناکارآمدي برخي از معلمان است وبايد دانش ومهارت معلمان را در زمينه معرفت ديني روز آمد کنيم.تلاش هايي به اين منظور انجام شده است، ولي چندان موفقيتي به دست نياورده ايم.نسل اول معلمان ما با انگيزه تمام به ميدان آموزش و پرورش آمدند واز ده ها گزينه اي که براي انتخاب شغل داشتند آموزش وپرورش را انتخاب کردند؛ به ويژه دردهه قبل از انقلاب و دهه اول انقلاب آگاهانه اين شغل را انتخاب کردندوبه ميدان آمدند. اما دردهه اخير اين روند کاهش يافته است وما شاهد حضور برخي از معلمان هستيم که هيچ گزينه ديگري نداشتند ومجبور بودند که به آموزش وپرورش بيايند. بديهي است که اين گروه نمي تواند حامل اين پيام باشد. نسل جوان درگير اين مشکلات است.

امروزه فرزندان ما درچندين محيط متعامل زندگي مي کنند؛ يکي از اين محيط ها محيط رسانه اي واز جمله رسانه ملي ماست که متأسفانه اکثر فيلم هاي آن خارجي است وما آنها را به زبان خودمان به فرزندانمان منتقل مي کنيم. وتنها چند صحنه آن را حذف مي کنيم. اما توجه نداريم که روح حاکم برآن همان مادي گرايي يا سوسياليسم ويا کمونيسم وسکولاريسم است .متأسفانه اين هوشياري چه درباره اينترنت ، ماهواره و... و چه درباره رسانه ي ملي وجود ندارد واين موضوع خطر جدي براي ماست. امروزه يکي از مشکلات ما استفاده از موبايل وامکانات گوشي هاي آن از جمله بلوتوث و درمدارس است. اينها براي ما آسيب زاست. ما دو مسئوليت براي خودمان قائليم؛ يکي اينکه محدوديت ايجاد کنيم وبا وضع قوانين اجازه ندهيم که چنين کساني آزاد در محيط هاي آموزشي حضور داشته باشند و گاه دراين زمينه دچار افراط شديم. پيش از اين، مدير، معلم وحتي مستخدم مدرسه سخت گيري هايي مي کردند، ولي نتيجه دل خواه حاصل نشد. ابتدا توانستيم جلوي چند عکس وسي دي را بگيريم، اما در دراز مدت نتيجه نگرفتيم وديديم که ديد دانش آموز به مدير ومعلم و.. عوض مي شود. اما درعين حال به اين محدوديتها اعتقاد داريم. نکته مهم اين است که محدوديت، وظيفه اصلي واوليه ي ما نيست؛ کارمهم تر وبنيادي تر ايجاد مصونيت است. بايد از درون بچه هايمان را مصون کنيم وآنها را به معرفت، باور وشناخت برسانيم که به سمت اين مسائل نروند. همچنين که اگر ما ده ها گزينه اين گونه داشته باشيم. آگاهانه به سمتش نمي رويم نه اينکه محدوديت وجود داشته باشد، بلکه مصونيتي درما شکل گرفته است. وان شاء الله بچه هايمان هم بايد به اين مقام برسند.بنابراين ،استراتژي اصلي ما ايجاد مصونيت است ؛ همان کاري که امور تربيتي تعقيب مي کند.ايجاد محدوديت جزئي از کاري است که بايد اتفاق بيفتد. البته مشکل رسانه هاي بين المللي، مشکل کلي نظام است.

برنامه هاي تربيتي برهمين اساس شکل گرفته است. براي مثال، اردو و اردوداري از کارهاي جدي آموزش وپرورش است.انواع و اقسام اردوگاه ها ، براي چيست؟ براي اين است که بتوانند اوقاف فراغت بچه ها را مديريت کنند؛ زيرا بسياري از اين مشکلات دربيکاري ها وخلوت ها اتفاق مي افتد ويکي از کارهاي ديگر برگزاري انواع مسابقات در آموزش وپرورش در زمينه هاي مختلف است ودانش آموزان با گرايش هاي مختلف وتعلق خاطرهاي گوناگون دراين مسابقات شرکت مي کنند؛ يکي اهل قرآن است وديگري اهل تئاتر وشعر وسرود. تمام اين برنامه ها طراحي شده است تا مشغله ذهني وفکري دانش آموزان را پاسخ گوييم. اما مصون سازي کار مشکلي است ويک نبرد مي باشد.مادشمن داريم. من کتابي نوشته ام با عنوان فرهنگ مقاومت فرهنگي، آنجا اشاره کرده ام که هجوم فرهنگي نيست، بلکه تهاجم فرهنگي است؛ دو جانبه است، ما مي زنيم، آنها هم مي زنند. تهاجم معناي دقيق کلمه است. آنها نيز از ما مي ترسند ونگران کتاب وفيلم ما هستند و آنها شبکه بي بي سي فارسي وامثال اينها را درست مي کنند،چون نگران وهراسناک اند . اميدواريم با اتفاقي که درمعارف ديني ما وجود دارد و برنياز فطري انسان ها مبتني است،بتوانيم با يک فهم عقلاني از دين، دراين جنگ نابرابر پيروز شويم. ما نيز درآموزش وپرورش از تسلط تکنولوژي درجهان که آسيبش به سمت ماست، رنجوريم.
در آموزش و پرورش چند اشکال جدي وجود دارد؛ يکي: کوچک انگاري آموزش وپرورش است که بايد از بين برود. اين به عزم ملي نياز دارد. همه بايد به ميدان بيايند. بسياري از بودجه ها که جاهاي ديگر مصرف مي شود ومعمولاً کم بازده هستند، اگر در آموزش وپرورش هزينه شود، با دلايل کارشناسي ومطالعات تجربي مي توان ثابت کرد که بازدهي بهتري خواهد داشت. يعني بايد از دانش آموزان شروع کرد. چرا اين اتفاقات نمي افتد؛ زيرا آموزش وپروش را کمتر مي بينيم يا نمي بينيم و اين يعني کوچک انگاري. مسئله ديگر ساده پنداري در آموزش و پرورش است.بيشتر تعليم وتربيت را يک کار عادي، معمولي وساده مي پنداريم وبا يک ديدگاه تخصصي به آن نمي نگريم. به همين دليل،مي پنداريم سرباز معلم هم معلم است. بخشي از کلاس هاي ما را سرباز معلم اداره مي کنند. سرباز معلم کيست؟ يک ديپلمه يا ليسانسه که ده تا بيست ساعت براي اوکلاس گذاشته ايم. چنين شخصي چه کاري مي تواندانجام دهد؟ مبصر کلاس است. اصلاً کارش اين نبوده. چرا اين اتفاق تلخ درآموزش وپروش افتاده است؟ چون فرآيند پيچيده تعليم وتربيت را ساده مي پنداريم .مسئله سوم اينکه دراين ميدان،همه انگشت هاي اشاره به شما آموزش وپرورش است وديگران کنار نشستند ومي گويند آموزش وپرورش مسئول است واين خطاست.مؤلفه هاي مختلفي موثرند که يکي از آنها خانواده است؛ خانواده نقش کليدي دارد ونبايد بار خودش را بردوش آموزش و پرورش بگذارد. اگر نسبت خانواده با آموزش وپرورش را در طول هفت يا هشت دهه گذشته بررسي کنيم،مي توانيم آن را به سه دوره تقسيم کنيم" دوره الف) قبل ازانقلاب که خانواده ها به نظام آموزشي و پرورش اعتماد نداشتند وفرزندان خود را به مدرسه نمي فرستادند.اگر مي فرستادند براي درس فيزيک وشيمي مي فرستادند. بقيه کارشان را خودشان انجام مي دادند.دختران خيلي کم مي آمدند،حدود 30 درصد دانش آموزان آن زمان دختر بودند وبقيه پسران بودند . خانواده کليت آموزش وپرورش را قبول نداشت. خانواده هاي مذهبي نيز براي تربيت فرزندانشان مدارس خاصي درست کردند تا هم دانش بياموزند وهم دين. ب) دوره بعد از انقلاب کاملاً برعکس شد ومردم اعتماد صد در صد به آموزش وپرورش پيدا کردند خانواده ها مي گفتند هر چه آموزش وپرورش ومعلم مي گويد. ج) در دهه اخير به نظر مي رسد خانواده ها يک مقدار هوشيار شدند ودريافتند مدرسه کعبه آمال نيست ومي تواند بد آموزي هايي نيز داشته باشد. خانواده بايد اين را بداند که فرزندشان با چه کسي رفت وآمد دارد. دوستش کيست، کجا مي رود ومديرش کيست؟ اين هوشياري را بايد به خانواده ها داد اين تضعيف آموزش و پرورش نيست، بلکه تقويت آموزش و پرورش است. خانواده ها بايد از آموزش و پرورش مطالبه کنند. کمتر اتفاق افتاده است که خانواده بيايد به معلم ومدير بگويد که فرزندم دروغ مي گويد ومن چه کنم؟ بچه ام نماز نمي خواند چه کار کنم؟ مي گويد نمره رياضيش کم است چکارش کنم؟ معلم خصوصيش را چکار کنم؟ درکدام کلاس براي آموزش زبان ثبت نام کنم ؟ خانواده ها از ما نمره مي خواهند نه تربيت واخلاق ديني! خانواده بايد از آموزش و پروش مطالبه کند وما نيز بايد پاسخ گو باشيم. درحال حاضر اين مناسبت بين آموزش وپرورش وخانواده ها نيست، ولي کليت آن رو به بهبودي است .اما مراکزي مانند مرکز شما (13) مي تواند اين مطالعه را در خانواده ها وجامعه رقم بزند؛ همان طور که مقام معظم رهبري از آموزش و پرورش مطالبه کردند که خروجي شما مطلوب نيست واين ويژگي ها بايد در محصول شما باشد واينکه آموزش وپرورش نياز به تحول دارد ونظاير آن.
اميدوارم اين همايش بتواند دست اندر کاران آموزش و پرورش را در تحقق رسالت خطير خويش در تربيت ديني نسل جوان ياري رساند.

پي نوشت ها :
 

12-دبير شوراي عالي آموزش وپرورش.
13-موسسه آموزشي وپژوهشي امام خميني(ره)

منبع:تربیت دینی در جامعه اسلامی معاصر؛گفتگو ها، جمعی از نویسندگان ، انتشاراتموسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی ره ،1388